
مولای من! تو را امام غریب مینامند،
میدانم بد میزبانی بودند و در مهماننوازی وفا نكردند.
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛
تو میزبان گریهها و نیازها؛ غمها و دلتنگیهای ما هستی.
تو كه غریبی را احساس كردهای!
حال غریبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند.
مولای من! میخواهم از زائرانی بگویم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند،
تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.
مولای من! میخواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگویم كه سجدهگاه قدوم مهمانانت شده است؛
از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاك تو میچرخند و تو را طواف میكنند؛
از نسیم بگویم كه بیرق گنبدت را بوسه باران میكند و عطر دلربای تو و اشك تمنای زائرانت را به اوج افلاك میبرد
میدانم بد میزبانی بودند و در مهماننوازی وفا نكردند.
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛
تو میزبان گریهها و نیازها؛ غمها و دلتنگیهای ما هستی.
تو كه غریبی را احساس كردهای!
حال غریبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند.
مولای من! میخواهم از زائرانی بگویم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند،
تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.
مولای من! میخواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگویم كه سجدهگاه قدوم مهمانانت شده است؛
از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاك تو میچرخند و تو را طواف میكنند؛
از نسیم بگویم كه بیرق گنبدت را بوسه باران میكند و عطر دلربای تو و اشك تمنای زائرانت را به اوج افلاك میبرد